- آشوب گری(گَ)
فتنه جوئی. فتّانی
معنی آشوب گری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرغوغاتر، پرفتنه تر، برای مثال بلایی زاین جهان آشوب تر نیست / که رنج خاطر است ار هست ور نیست (سعدی - ۹۸)
(عِشْ وَ / وِ گَ)
لغت نامه دهخدا
عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین). دلفریبی و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء) :
یک زبان داری و صد عشوه گری
من و صدجان ز پی عشوه خری.
خاقانی.
- عشوه گری کردن، عشوه سازی کردن:
عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.
خاقانی
یک زبان داری و صد عشوه گری
من و صدجان ز پی عشوه خری.
خاقانی.
- عشوه گری کردن، عشوه سازی کردن:
عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.
خاقانی
افسونگری، دلال، دلبری، طنازی، غنج
شورشگری، فتانی، فتنه انگیزی، فتنه جویی
متضاد: سلامت جویی
متضاد: سلامت جویی
آشوب طلب، اخلالگر، بلواطلب، شورشگر، فتنه جو، مخل، مفتن، مفسده جو، هلالوش جو، دلبر، دلفریب، فتان، فتنه انگیز
متضاد: آشتی طلب، سازشگر، مصلح
متضاد: آشتی طلب، سازشگر، مصلح